ياقوت روان بخش تو تا قوت روانست

شاعر : خواجوي کرماني

چشمم ز غمت چشمه‌ي ياقوت روانستياقوت روان بخش تو تا قوت روانست
موئي بميان آمده يا موي ميانستآن موي ميان تو که سازد کمر از موي
ليکن سخن ار هست در آن پسته دهانستدر موي ميانت سخني نيست که خود نيست
پيوسته ز ابروي تو پشتم چو کمانستتا پشت کمان مي‌شکند ابروي شوخت
کز پسته‌ي تنگ تو يقينم بگمانستبا ما به شکر خنده درآ زانکه يقينم
گوئي که چنانست که با ما نچنانستگفتند که آن جان جهان با تو چنان نيست
ما در غم آنيم که او در غم آنستپنداشت که ما را غم جانست وليکن
در محنت و غم گرچه که دنيا گذرانستعمري بتمناي رخش مي‌گذرانيم
کو معتکف کوي خرابات مغانستدر کنج صوامع مطلب منزل خواجو